ارزش ها و ضد ارزش ها در نهج البلاغه (1)
ارزش ها و ضد ارزش ها در نهج البلاغه (1)
ارزش ها و ضد ارزش ها در نهج البلاغه (1)
نویسنده: سید حسین اسحاقی
اميدوارى به خداوند
من به سفر حج كه مشرف شدم، بسيار مشتاق بودم كه حجرالاسود را استلام كنم. يك روز با جمعى از دوستان همراه، براى طواف رفتيم كه شايد به كمك و يارى آنان، جمعيت قدرى راه دهند و ما بتوانيم براى يك بار حجر را استلام كنيم. همين كه با آن همراهان و ياوران به نزديك حجر رسيديم و نزديك بود استلام كنيم، ناگهان يك فشار انبوه جمعيت، چنان ما را از آنجا به كنار زد كه هر كدام به گوشه اى پرتاب شديم. اين، نتيجه نبريدن از غيرخدا و اعتماد و اتكايى بود كه به آن همراهان داشتيم.
(رحيم كارگر، لطايف و حكايات، ص 127)
حضرت على7 مى فرمايد: »لايَرْجُوَنَّ اَحَدٌ مِنْكُمْ اِلاّ رَبَّهُ؛ هيچ كس از شما به غير از پروردگار خود، به كسى اميدوار نباشد«.
باور همه انديشمندان بر اين است كه اميدوار بودن، شرط اول در كسب موفقيت هاى بزرگ است. بدين ترتيب، با تقويت روح اميدوارى، بايد با هرگونه نااميدى مبارزه كرد.
بنده شايسته خدا، نيازمندى ها را با حضرت حق در ميان مى گذارد و راه چاره را از او مى خواهد. خداوند نيز به مصلحت خويش، او را از مشكلات مى رهاند؛ آن گونه كه حضرت يونس7 را در قعر دريا بر اثر توجه به خدا، از شكم ماهى نجات داد. (انبيا: 88)
واقع بينى و ترك آروزهاى منفى
»وَ اَعْلَموُا أَنْ الْأَمَلَ يُسْهِى الْعَقْلَ؛ بدانيد كه آرزوهاى خام و منفى، عقل را دچار غفلت مى سازد«.
(همان، خطبه 86)
آرزوهاى دور و دراز در امور دنيوى، نه تنها انسان را محتاج ديگران مى سازد، بلكه به تدريج معنويت از زندگى او گرفته مى شود وچه بسا به پايين ترين مرتبه انسانى تنزل مى يابد. آرزوى حكومت رى، عمرسعد را به سوى كربلا كشاند و سرانجام، دستش به خون حسين7 آلوده شد، به حكومت رى نرسيد و روز قيامت نيز با نداى »يا وَيْلَتى لَيْتَني لَمْ أَتَّخِذْ فُلانًا خَليلاً« (فرقان: 28) تأسف خواهد خورد كه چرا با يزيديان بيعت كرد. از على7، در اين باره روايت است:
»مَنْ أَطالَ الْأَمَلَ أَساءَ الْعَمَلَ؛ كسى كه آرزوهايش طولانى و منفى است، به اعمال زشت و ناروا دچارمى شود«.
(نهج البلاغه، حكمت 36)
اعتدال و ميانه روى
با ميانه روى در هر كارى، زندگى مان به نظم خواهد شد و يقيناً در رفتار و كردار خود بيشترين دقت را خواهيم كرد. امام على7 هشدار مى دهد: »لاتَرى الْجاهِلَ اِلاّ مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً؛ هميشه جاهل و نادان، يا افراط گراست، يا تفريط كننده«.
(همان، حكمت 10)
در جاى ديگر نيز در تبيين بيشتر اين مسئله مى فرمايد:
ثَمَرةُ التَّفريطِ النَّدامَةُ وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلامَةُ.
(همان، حكمت 181)
ره آورد تفريط، پشيمانى و ثمره دورانديشى، سلامت و رستگارى است.
زياده روى در هر كارى، خسته كننده است و انسان را به تدريج دل سرد و از آن كار باز مى دارد؛ همان گونه كه تفريط و سستى، ناپسند است و سود و دوامى ندارد.
خيرخواهى و احترام به ديگران
صَلاحُ ذاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عامَّةِ الصَّلاةِ و الصِّيام.
(همان، نامه 47)
اصلاح بين مردم، از يك سال نماز و روزه مستحبى با ارزش تر است.
يكى از راه هاى نفوذ در دل ها، احترام به انديشه ها و نظرهاى ديگران و پرهيز از هرگونه غرور و خودمحورى است. از اميرالمؤمنين على7 نقل است: »مَنْ استَبَدَّ بِرأْيِهِ هَلَكَ؛ هر كس كه استبداد در رأى داشته باشد، هلاك مى شود«.
(همان، حكمت 161)
بسيارى از درگيرى ها بر اثر خودخواهى و خودمحورى به وجود مى آيد. خداوند در قرآن مجيد مى فرمايد: »خدا هيچ يك از خودخواهان و فخرفروشان را دوست ندارد«. (حديد: 23)
مشورت كردن و احترام به آراى ديگران، در اسلام سفارش شده است. امام على7 در توصيه به احترام به ديگران مى فرمايد: »هيچ پشتيبانى، بهتر و مطمئن تر از مشورت كردن نيست«.
(همان، حكمت 113)
آن گاه كه به شما احترام گذاشتند، به بهتر از آن پاسخ بده! هرگاه دستى براى نيكى به سوى تو دراز شد، به بيش از آن پاداش بده! در عين حال، در اين گونه موارد، اجر فراوان براى كسى است كه در احترام و نيكى پيش دستى كرده است.
(همان، كلمات قصار 60)
پاسخ مناسب در برابر لطف، خدمت و احترام ديگران، در سيره رفتارى پيشوايان معصوم: رعايت مى شد و اينان همواره نيكى مردم را به بهتر از آن جبران مى كردند و اين، همان سفارش قرآن مجيد است كه »وقتى كسى سلام كرد، به بهتر از آن و يا مساوى آن پاسخ گوييد«. (نساء: 86)
تواضع و فروتنى
(همان، حكمت 224)
همچنين، فرموده است: »كسى كه متواضع باشد، دوستانش فراوان خواهند بود«.
(همان، كلمات قصار، 210)
در كنار اين سفارش، حضرت مردم را به خطر تكبر و خودبزرگ بينى هشدار مى دهد:
»خدا را خدا را؛ يعنى از خدا بترسيد و از آينده زشت و شوم تكبر و خودبزرگ بينى بپرهيزيد«.
(همان، خطبه 192)
يكى از روش هايى كه پيامبران به كمك آن جامعه را اصلاح كردند، به كارگيرى تواضع در امر رسالت شان بود. خداى مهربان كسانى را كه در برابرش خودخواهى كردند، از اوج عظمت به خاك ذلت نشانيد. به ابليس دستور داد كه به آدم سجده كند، ولى او به سبب خودخواهى، از اين كار سر باززد و در نتيجه از بهشت رانده شد و تا روز قيامت به او لعن مى شود.
(نك: اعراف: 12 و 13)
نمرود عليه ابراهيم و دستور خدا قيام كرد و طومار حكومت او به اذن خداوند با يك پشه در هم پيچيد. فرعون، با آن همه عظمت وقتى به مرض خودخواهى آلوده شد، با يارانش در ميان آب غرق گرديد.
(نك: عنكبوت: 39 و 40)
عفو و گذشت
(نهج البلاغه، نامه 23)
خداى مهربان در قرآن مجيد براى تقويت اين اخلاق انسانى در جامعه چنين مى فرمايد:
بشتابيد به سوى آمرزش خدا و بهشتى كه عرض آن به اندازه آسمان ها و زمين است و آماده شده براى پرهيزكاران؛ همان هايى كه ثروت خويش را درهنگام آسايش وناراحتى، در راه خدا انفاق مى كنند و غضب خويش را فرو مى نشانند و از [خطاهاى] مردم صرف نظر مى كنند. خدا نيكوكاران را دوست مى دارد.
(نك: اعراف: 12 - 18)
آدمى براى اينكه زندگى اش را با آرامش روحى بگذراند، ناگزير است از بسيارى ناراحتى هاى پيش آمده چشم بپوشد و از بازخواست ديگران صرف نظر كند. حضرت على7 در توصيه اى مى فرمايد:
أَغْضِ عَلَى الْقَذَىَ وَ اِلا لَمْ تَرْض اَبَداً.
با خار و خاشاكى كه درچشم است، چشم را فرو بند؛ وگرنه هيچ گاه در زندگى خوشحال نخواهى بود.
راستگويى و پرهيز از دروغ
همه انسان ها دوست دارند كه مردم به آنان سخنان راست بگويند و خود نيز از دروغ و دروغگويى بيزارند. اگر دوست داريم كه ديگران به حقيقت و راستى با ما سخن بگويند، ما هم بايد تلاش كنيم تا به كسى دروغ نگوييم و همواره از روى صدق و درستى رفتار كنيم و با راستگويان هم كلام شويم. امام على7 در سفارشى به مالك اشتر مى فرمايد: »وَ اَلْصِقْ بِأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ؛ با پاكان و راستگويان هم نشين باش و با آنها معاشرت ودوستى كن«.
(نهج البلاغه، نامه 53)
در بخشى ديگر از نهج البلاغه، به زشتى و ضد ارزش بودن دروغ و دروغ پردازى اشاره كرده و فرموده است: »جانِبَا الْكِذْبَ فَاِّنَه مُجانِبٌ لِلايمان؛ از دروغ بپرهيزيد، زيرا دروغ و دروغ گويى، با ايمان بيگانه است«.
(همان، خطبه 86)
خداوند به انسان سخن گفتن آموخت و به او قدرت بيان داد و پس از يادآورى خلقت انسان، نعمت بيان و آموختن آن را يادآور شده است. اين نعمت تا زمانى با ارزش است كه صاحب آن با درايت و دقت آن را به كار گيرد و نيز به سود(نك: الرحمن: 4)
جامعه و آخرت انسان باشد. در غير اين صورت، آثار ناخوشايند آن متوجه انسان ها مى شود.
با گزيدن مار و عقرب، انسانى از بين مى رود، ولى چه بسا دروغ هايى كه اجتماعى را از بيخ و بن نابود مى سازد. با اشاره به اين مضمون، حضرت على7 مى فرمايد: »اَللِّسانُ سَبُعٌ إنْ خُلِّى عَنْهُ عَقَرَ؛ زبان درنده است. اگر او را رها كنى، مى گزد«.
(نهج البلاغه، خطبه 58)
ترك حسادت
وَلا تَحاسَدوا فَاِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الاْيمانَ كَما تَاْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ.
(همان، خطبه 86)
بر يكديگر حسد نورزيد؛ زيرا حسد مانند آتشى كه چوب را بسوزاند، ايمان شما را نابود مى كند.
در رهنمودى ديگر فرموده است: »صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ؛ تندرستى و سلامت بدن، از كمى حسادت ورزيدن است«.
(همان، حكمت 256)
بيمارى هاى روحى و اخلاقى، بر جسم نيز اثر مى گذارد و ناراحتى هاى گوناگونى به وجود مى آورد. حسادت كه مرضى اخلاقى است، انسان را نگران و ناآرام مى كند و به دنبال آن، ضعف اعصاب و ديگر مشكلات جسمى و روحى به سراغ انسان مى آيد. اين، همان نكته اى است كه حضرت على7 در بيانى زيبا، از نقطه مقابل آن ياد مى كند و مى فرمايد: »صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ؛ سلامتى بدن، از كمى حسد است«.
راز دارى و حفظ آبروى ديگران
فَاستُرُو العَوْرَةَ مااسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللهُ مِنْكَ ما تُحِبُّ.
(همان، نامه 53)
به هر مقدار كه مى توانى، لغزش ها و زشتى ها را پرده پوشى كن كه خداوند نيز، لغزش ها و زشتى هاى تو را افشا نمى كند.
از آنجا كه خود ما نيز دچار اشتباه و لغزش مى شويم و زشتى و بدى در رفتار و كردار ما راه مى يابد، شايسته نيست به عادت ناپسند غيبت و بازگو كردن زشتى هاى ديگران راضى شويم و سلامت وپاكى را از جامعه بگيريم. اميرمؤمنان على7 در بيان اين عيب مى فرمايد:
اَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعيبَ ما فيكَ مِثْلُهُ.
(همان، حكمت 353)
بزرگ ترين عيب آن است كه به همان لغزش ها و زشتى هايى كه در تو وجود دارد، ديگران را سرزنش كنى.
از سوى ديگر، خود انسان در پنهان نگه داشتن رازهاى خويش نقش اساسى دارد. البته در بعضى از مسائل زندگى، از جمله در زمينه ايمان، كارهاى خير را مى توان آشكار ساخت تا ديگران نيز به رعايت آنها تشويق شوند. با اين حال، برخى ديگر از ناگفته هاى زندگى بايد در نهانخانه دل و ذهن باقى بماند تا حرمت و احترام آدمى نيز درامان باشد. از حضرت على7 در مورد لزوم افشا نكردن اسرار نقل است:
مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كانَتِ الْخِيرَةُ بِيَدِهِ.
(همان، كلمات قصار 164)
كسى كه راز خويش را پنهان داشت، سرنوشت خود را در دست دارد.
صبر و بردبارى
وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَأِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاْيمانِ كالرَّاْسِ مِنَ الْجَسَدِ.
(همان، حكمت 82)
بر شما باد كه بردبارى را در هر كارى پيشه كنيد كه صبر نسبت به ايمان، مانند سر است نسبت به تن آدمى.
بى گمان، هر كسى در زندگى خود به مشكلات و ناراحتى هايى گرفتار مى شود. اگر انسان در اين مواقع بى تابى كند، تمركز فكر و عمل خود را از دست مى دهد و خود را به راحتى مى بازد و مشكلات بزرگ تر گريبان او را مى گيرد. هنگامى كه حضرت يوسف7 در چاه بود، خداوند او را به خاطر صبرش نجات داد و به خانه عزيز مصر فرستاد، ولى آن گاه كه از زندانى شدن كه مقدمه رياستش بود، اظهار ناراحتى كرد، خداوند وسايل آزادى اش را به تأخير انداخت. حضرت علىP}7 . نك: يوسف: 42)
در اين باره فرموده است:
مَنْ عَظَّمَ صِغارَ الْمَصائِبِ اِبْتَلاهُ اللّهُ بِكِبارِها.
(نهج البلاغه، كلمات قصار 457)
كسى كه حوادث كوچك را بزرگ بشمارد، به مصيبت هاى بزرگ تر گرفتار مى شود.
بردبارى در برابر ناملايمات و تحمل مشكلات، نه تنها ثواب اخروى دارد، بلكه انسان را از نگرانى و ناراحتى دور مى سازد. خداوند بندگان خويش را براى بخشيدن توفيق و امتياز صبر مى آزمايد تا خود آنان نيز مقام خويش را درك كنند. در قرآن مجيد آمده است: »ما شما را آزمايش مى كنيم تا تلاش گران و بردباران شناخته شوند«. (محمد: 31)
در حديثى از اميرمؤمنان على7 مى خوانيم:
الصَّبْرُ صَبْرانِ صَبْرٌ عَلى ما تَكْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ.
(همان، كلمات قصار 52)
صبر دو نوع است: يك نوع در برابر ناملايمات و نوع ديگر صبر در برابر آنچه به آن تمايل دارى.
دوام آوردن در برابر مريضى و فقر و بيچارگى، صبر است و پاداش دارد. صبر و تحمل در برابر شهرت، ثروت، ناموس مردم و خارج نشدن از مرز شرع، عفت است كه سختى هاى اين نوع صبر، بيشتراز نوع اول است و لغزش هايش نيز فراوان تر. پروردگار مهربان در قرآن مى فرمايد:
براى مردم، خوش گذارنى ها، زن، فرزند، پول هاى نقره وطلاى فراوان، حيوانات زيبا و... جلوه داده مى شود، اما اينها بازيچه دنياست. (آل عمران: 14)
حيا و خويشتن دارى
مَنْ كَساهُ الْحَياءُ ثَوْبَهُ لَمْ يَرَالنَّاسُ عَيْبَهُ.
(همان، حكمت 223)
كسى كه لباس حيا و عفت، او را بپوشاند، مردم عيب او را نخواهند ديد.
ناگفته پيداست كه حيا در مورد گناه و امور ناشايست لازم است و در بيان حق و آموزش مسائل دينى، حيا جايى ندارد و بى پرده و بدون ابهام بايد سخن گفت و پرسيد و آموخت.
خوش رويى و ترك شوخى زياد
(همان، نامه 31)
بنابر مفهوم اين روايت، انسان هاى خوش اخلاق را همه دوست دارند و گويى همه، از خويشاوندان و آشنايان او به حساب مى آيند.
البته بايد بدانيم كه خوش اخلاقى، با شوخى زياد و سخنان بيهوده تفاوت دارد. سخنان بى جا، بسيارى از دوستى ها را به قهر و جدايى مى كشاند و روابط گرم و صميمى خانواده را از بين مى برد. دل هاى فراوانى را مى شكند و خاطر انسان هاى زيادى را مى آزارد.
امام على7 در توصيه اى براى ترك اين رويه مى فرمايد:
ايّاكَ اَنْ تَذكُرَ مِنَ الكلام مايكون مُضحِكاً.
(همان)
از شوخى كردن و گفتن سخنان بى محتوا و بيهوده برحذر باش.
پس در عين خوش اخلاقى، بايد از شوخى هاى بيهوده دورى كرد. اخلاق خوش، از نظر اسلام پسنديده است، ولى شوخى ناپسند، نفى شده است و بنابر سفارش اسلام بايد از مسخره كردن ديگران بپرهيزيم.
(نك: حجرات: 11)
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}